مادر و نوزاد، هویتشون رو در کمبود، نقص و فقدان همدیگه شکل میدن. بعدا رابطهٔ نوزاد با مادر تبدیل به رابطهٔ انسان با دیگران و در مجموع رابطه با جهان میشه. من ناقص، داری کمبود و فقدانم. جهان هم ناقص، دارای کمبود و فقدانه. جهان به نقص و فقدان من جواب میده و من به نقص و فقدان جهان. اینکه جهان به کمبود من پاسخ نده رنجآوره، اما اگه من نتونم به کمبود جهان پاسخ بدم وحشتناکه. این یعنی من بیخاصیت، اضافی، غیرضروری، ناکارآمد و نخواستنیام. انسان با کملطفی جهان میتونه کنار بیاد، اما با خواستنی نبودن خودش هرگز