فرید: به عنوان یه ادم مرده خیلی خوب به نظر میای قطعا از عمرم حداقل ۵ سال کم شد وقتی ماشین داشت چپ میکرد چی تو فکرت بود تو انگار میدونستی زنده اس این چطور امکان داره؟ نانا: من فقط حس کردم فرید: اعترافاتتون مثل رمان بود رمان یامان محض رضای خدا هیچ کس برای هیچ کس همچین فداکاری نمیکنه داداشم یامان: تو چی کار داری اینجا؟ نانا: انگار یادت رفت من اون عمل رو انجام دادم همه چی تحت کنترل منه یامان: تو داری اونجا چی کار میکنی؟؟؟