داستان‌های ساده و پیش پا افتاده در دستان مولانا عمق و عظمتی وصف نا‌پذیر پیدا می‌کنند این شکوه و عظمت از کجا ناشی می‌شود؟ پاسخ این سوال را می‌شود از جنبه‌های مختلف مطرح کرد اما اجمالا و خلاصه این که مولانا داستان را بهانه‌ای برای مطرح کردن تضادهای درونی انسان قرار می‌دهد در نگاه او ما انسان‌ها که می‌توانیم در بالاترین مدارج شکوه قرار گیریم بسیاری اوقات در پایین‌ترین حضیض‌های حقیر گیر می‌افتیم کسی که زندگی را اینچنین می‌بیند در رفتارهای روزمره‌ی انسان‌ها شاهد این پارادوکس و تضادهاست که انسانی با عظمت چگونه حقرانه و بی‌خبر از جوهر درونی خود در زندگی مادی می‌لولد و بدین ترتیب تمام شکوه‌های ظاهری دستآورد‌های به‌ظاهر فاخر، مسخره و طنز آمیز می‌شوند از این رو در تار و پود داستان‌های تعلیمی مثنوی همواره دو چیز دوشادوش هم در حرکتند طنز و تلخی! و مولانا با زبانی نمادین و بیان تمثیل‌هایی عادی و روزمره آنچه در لابلای روزمرگی‌ها پنهان شده را در چشم ما برجسته می‌کند این حکایت یکی از داستان‌های جداب و چشم‌گشای دفتر ششممثنوی معنوی است که در کلاس مثنوی‌خوانی خوانده‌ شده است روایت داستان: محسن محمد تحل

داستان مثنوی معنوی حکایت مولوی مولانا

9 ماه پیش در دسته بندی هنری مدت زمان 39:59